گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تفسیر اثنی عشری
جلدششم
[سوره یوسف ( 12 ): آیه 57 ] ...



ص : 244
( وَ لَأَجْرُ الْآخِرَةِ خَیْرٌ لِلَّذِینَ آمَنُوا وَ کانُوا یَتَّقُونَ ( 57
بعد از آن در بیان اجر آخرت آنها فرماید:
وَ لَأَجْرُ الْآخِرَةِ: و هر آینه مزد و جزاي آخرت از حیث بقا و دوام. خَیْرٌ لِلَّذِینَ آمَنُوا: بهتر است مر آنانکه ایمان آوردهاند به وحدانیت
سبحانی. وَ کانُوا یَتَّقُونَ: و هستند از آنانکه پرهیز میکنند از فواحش و مخالفت الهی مانند یوسف علیه السّلام که به احسان و تقوي
از تحت چاه، به تخت و جاه رسید.
حکمرانی یوسف: یوسف علیه السّلام مهمات ملکی پیش گرفته، حکم کرد
__________________________________________________
. 1) تفسیر ابو الفتوح ج 6 ص 403 )
ص: 245
مردم به زراعت اشتغال، و انبارهاي عالی بنا نمود. هفت سال از هر غله که حاصل میشد، بقدر کفاف چیزي به مردم میداد و بقیه
را با خوشه ضبط مینمود تا سالهاي قحطی آمد. شب اول امر نمود نصف شب طعام پختند، طباخان گفتند: ملک را عادت نیست
نیمه شب طعام خورد، فرمود: آنچه گویم اقدام کنید. طعام مهیا ساختند، نیمه شب ملک بیدار و گفت: هرچه میسر شود طعام
بیاورید. فورا حاضر ساختند، تعجب نموده، جویا شد گفتند:
دستور العمل یوسف است. او را طلبید پرسید: از کجا دانستی نیمه شب من محتاج به غذا هستم؟ فرمود: امشب اول سالهاي قحط و
اسباب قحطی یکی آنست که مردمان بیشتر از سالهاي فراخی میل به طعام نمایند، لذا دانستم.
ملک از علم و ذکاوت او تعجب نمود.
سالهاي فراخی منقضی شد و «1» احمد بن محمد عیسی از حسن بن علی بن الیاس از حضرت رضا علیه السّلام روایت نموده که
سنوات قحطی رسید در زمین مصر و شام. اهل مصر روي به یوسف آوردند. سال اول به نقودي که داشتند غله به آنها فروخت. سال
دوم به حلیّ و طلا آلات. سال سوم به غلام و کنیز. سال چهارم به دواب و مواشی. سال پنجم به ضیاع و عقار. سال ششم به
فرزندان. سال هفتم همه خط بندگی به او دادند، پس یوسف را ملکی حاصل شد که هیچکس را نبود، و خزینهاي که مانند آن
دیده نشده. صورت حال به ملک اطلاع، گفت: همه در اختیار تواند. پس یوسف علیه السّلام همه را آزاد و تمام آنچه از ایشان
صفحه 148 از 241
گرفته بود باز داد. چون ملک این احسان و کرم از او دید فورا گفت: اشهد ان لا اله الّا اللّه وحده لا شریک له و انّک رسوله و
حکمت در این بود که مصریان در وقت خرید و فروش او را به صورت بندگی دیده بودند، قدرت ازلی همه را طوق بندگی او
گردن نهاد تا کسی را صحبت بیادبانه در باره او نرسد.
در خبر است که این مدت هفت سال، یوسف طعام سیر نخوردي و امر کرده بود طعام ملک را هر روز نماز پیشین بردي تا نماز
دیگر. ملک جهت را پرسید،
__________________________________________________
. 1) تفسیر مجمع البیان ج 5 ص 244 )
ص: 246
فرمود: تا از فقرا خبردار باشی. گفت: نیکو گفتی.
اثر قحطی بزمین کنعان، و اولاد یعقوب اجازه خواستند براي رفتن به مصر و طعام آوردن. یعقوب، بنیامین را نگه داشته، ده نفر دیگر
«1» . بضاعتی از پشم و کشک و پنیر با خود برداشته روانه شهر شدند
[سوره یوسف ( 12 ): آیه 58 ] ... ص : 246
( وَ جاءَ إِخْوَةُ یُوسُفَ فَدَخَلُوا عَلَیْهِ فَعَرَفَهُمْ وَ هُمْ لَهُ مُنْکِرُونَ ( 58
وَ جاءَ إِخْوَةُ یُوسُفَ: و آمدند برادران یوسف از کنعان به ملازمت یوسف.
فَدَخَلُوا عَلَیْهِ: پس وارد شدند بر او و به زبان عبري تکلم و رسم خدمت بجاي آوردند. فَعَرَفَهُمْ وَ هُمْ لَهُ مُنْکِرُونَ: پس شناخت یوسف
علیه السّلام ایشان را در نظر اول، و حال آنکه ایشان مر یوسف را ناشناسندگان بودند، زیرا بقول اصح چهل سال از واقعه آنها
گذشته، او را در کودکی رها کرده و اکنون بر سریر شاهی نشسته لباس ملوکانه در بر، تاج مرصع بر سر، بدین کیفیت او را مشاهده
نمودند لذا نشناختند.
بیان و برهان: از آیه شریفه استفاده شود نسبت به غیبت امام عصر (عجل اللّه فرجه) که آن حضرت مردم را میبیند و آنها هم او را
بینند، لکن او را نشناسند، چنانچه برادران یوسف وارد شدند بر او و حضرت یوسف علیه السّلام آنها را شناخت لکن ایشان او را
نشناختند با آنکه با او مخالطه و مصاحبت و مبایعه نمودند ابدا معرفت نیافتند.
بنابراین مانعی ندارد خداي تعالی بجا آورد با حجت خود آنچه به یوسف و برادران او نمود به اینکه آن وجود مقدس سیر نماید در
بازارها و حاضر شود در مجامع آنان و ارشاد فرماید به مصالح دینی و دنیوي ایشان، و حال آنکه نشناسند
__________________________________________________
. 1) تفسیر منهج الصادقین ج 5 ص 57 )
ص: 247
آن حضرت را خصوصا با یقین به اینکه آن حضرت حافظ شریعت باشد، وقوع انکشاف این مطلب در بعض ازمان نسبت به بعض
اشخاص امر محقق نماید.
حکما گفتهاند: چون معصیت کرده بودند لذا نشناختند، زیرا معاصی دیده عاصی را تیره میگرداند.
نزد بعضی چون یوسف از عقب حجاب سخن میگفت نشناختند. پرسید:
چه اشخاص هستید؟ گفتند: جماعت شبانان، ولایت ما قحطی آمده درخواست طعام مینمائیم. فرمود: مبادا جاسوس باشید،
میخواهید از کیفیت مملکت مطلع، فتنهاي کنید؟ گفتند: اي ملک معاذ اللّه ما پسران یک پدریم که یعقوب صفی اللّه باشد. فرمود:
صفحه 149 از 241
پدر شما چند فرزند دارد؟ گفتند: دوازده، یکی را در کوچکی گرگ خورد و برادر او هم نزد پدر و ما ده نفر آمدهایم. فرمود:
اینجا کسی شما را شناسد؟ گفتند: خیر. فرمود: تا آن برادر شما نیاید راستی شما معلوم نشود و یکی از شما اینجا بماند تا آن برادر
«1» . را بیاورید. قرعه زدند به نام شمعون آمد. ایستاد، یوسف فرمود: بضاعت آنان را گرفته گندم دادند
[سوره یوسف ( 12 ): آیه 59 ] ... ص : 247
( وَ لَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهازِهِمْ قالَ ائْتُونِی بِأَخٍ لَکُمْ مِنْ أَبِیکُمْ أَ لا تَرَوْنَ أَنِّی أُوفِی الْکَیْلَ وَ أَنَا خَیْرُ الْمُنْزِلِینَ ( 59
وَ لَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهازِهِمْ: پس چون یوسف کار سفر ایشان آماده و هریک را یک شتر بار دارد، گفتند: یک شتر بار براي برادر ما که
در خدمت پدر است بدهید. فرمود: من بعدد اشخاص بار دهم نه به عدد شتران. ایشان مبالغه نمودند.
قالَ ائْتُونِی بِأَخٍ لَکُمْ مِنْ أَبِیکُمْ: فرمود یوسف بیاورید به من برادري که براي شما باشد از پدر شما یعنی بنیامین. أَ لا تَرَوْنَ أَنِّی أُوفِی
الْکَیْلَ: آیا نمیبینید
__________________________________________________
. 1) تفسیر منهج الصادقین ج 5 ص 57 و 58 )
ص: 248
بدرستی که من میپیمایم پیمانه را و حق کسی را باز نمیگیرم. وَ أَنَا خَیْرُ الْمُنْزِلِینَ: و من بهترین فرود آرندگانم، یعنی در فرود
آوردن مهمانان و اکرام و احسان با ایشان دقیقهاي فروگذار نکنم و کمال محبت به آنان منظور دارم.
[سوره یوسف ( 12 ): آیه 60 ] ... ص : 248
( فَإِنْ لَمْ تَأْتُونِی بِهِ فَلا کَیْلَ لَکُمْ عِنْدِي وَ لا تَقْرَبُونِ ( 60
فَإِنْ لَمْ تَأْتُونِی بِهِ: پس اگر نیارید به من آن برادر را. فَلا کَیْلَ لَکُمْ عِنْدِي: پس شما را نزد من مکیلی و طعامی نیست. وَ لا تَقْرَبُونِ: و
نزدیک نشوید به من و در ولایت من نیائید و گرد من مگردید.
نهی یا نفی است معطوف بر جزاء شرط. « و لا تقربون » نکته: قوله
چون یوسف آن فرمایشات به ایشان نمود:
[سوره یوسف ( 12 ): آیه 61 ] ... ص : 248
( قالُوا سَنُراوِدُ عَنْهُ أَباهُ وَ إِنَّا لَفاعِلُونَ ( 61
قالُوا سَنُراوِدُ عَنْهُ أَباهُ: گفتند زود باشد که مراوده کنیم از جهت او پدر را و طلب نمائیم به جدیت تا او را بفرستد. یا حیله و تدبیر
کنیم با پدر، تا برادر را از دست او برهانیم. وَ إِنَّا لَفاعِلُونَ: و بدرستی که ما هر آینه بجا آورندگانیم آن چیزي را که گوئیم و در آن
سستی و اهمال ننمائیم.
[سوره یوسف ( 12 ): آیه 62 ] ... ص : 248
( وَ قالَ لِفِتْیانِهِ اجْعَلُوا بِضاعَتَهُمْ فِی رِحالِهِمْ لَعَلَّهُمْ یَعْرِفُونَها إِذَا انْقَلَبُوا إِلی أَهْلِهِمْ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ ( 62
ص: 249
وَ قالَ لِفِتْیانِهِ: و فرمود یوسف مر غلامان خود را که کارگزار غلات بودند. اجْعَلُوا بِضاعَتَهُمْ فِی رِحالِهِمْ: بگذارید قیمت گندم ایشان
صفحه 150 از 241
را در بارهاي ایشان. گویند: بضاعت آنها ادیمی و کفشی چند بود، یوسف فرمود تا دربارهایشان گذارند به جهت آنکه نخواست
گندم به قیمت به آنها دهد. یا دیانت ایشان مقتضی است که چون بضاعتها ثمن گندم است باز آرند. یا پدرشان باز پس فرستد، لذا
فرمود: لَعَلَّهُمْ یَعْرِفُونَها: شاید ایشان بشناسند بضاعت خود را، یعنی حق رد آن را. إِذَا انْقَلَبُوا إِلی أَهْلِهِمْ: چون بازگردند به کسان خود
و بار بگشایند. لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ: شاید ایشان برگردند براي طلب طعام و برادر را بیاورند. و این کار را یوسف نمود براي اینکه
بشناسند که یوسف صاحب مکرمت و به جهت احسان و اکرام چنین کرده، و این سبب شود برگشتن آنها را ثانیا. بعضی گفته: چون
خوف داشتند نداشتن بضاعت را مرتبه دیگر، لذا این کار را نمود. یا چون حاجب آنها را دید، لذا از راه تفضل و تکرم مخفیانه
برگردانید.
تنبیه: اگر گویند چگونه یوسف علیه السّلام معرفی خود را ننمود با علم او به شدت حزن و اضطراب و الم فراق او بر پدرش یعقوب
علیه السّلام؟
جواب: 1- آنکه یوسف علیه السّلام را این قسمت ممکن و قدرت هم داشت، لکن حق تعالی او را اجازه نفرمود در معرفی خود به
جهت شدت محنت بر یعقوب و وصول به منزله رفیعه و درجه شامخه به سبب امتحان و ابتلا، و ذات احدیت الهی حکیم علی
الاطلاق است تسهیل یا تشدید تکلیف فرماید به حکمت و مصلحت.
-2 آنکه جایز است که یوسف علیه السّلام متمکن و قادر بر این نبوده، و لذا عدول از آن نمود، و اشکالی هم ندارد زیرا انبیاء
قادرند بر آنچه خدا بخواهد و رضاي حق در آن باشد.
[سوره یوسف ( 12 ): آیه 63 ] ... ص : 249
( فَلَمَّا رَجَعُوا إِلی أَبِیهِمْ قالُوا یا أَبانا مُنِعَ مِنَّا الْکَیْلُ فَأَرْسِلْ مَعَنا أَخانا نَکْتَلْ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ ( 63
ص: 250
فَلَمَّا رَجَعُوا إِلی أَبِیهِمْ: پس چون برگشتند فرزندان یعقوب علیه السّلام به سوي پدر خود، پرسید: احوال شما با ملک مصر چگونه
گذشت؟ گفتند: اي پدر، ما وصف کرم و احسان و فضل ملک مصر نتوانیم نمود، بقدري با ما احسان و کرم و انعام کرد که اگر
یکی از فرزندان یعقوب بودي همانا بیش از آن نکردي. یعقوب فرمود: شمعون چه شد؟
قالُوا یا أَبانا مُنِعَ مِنَّا الْکَیْلُ: گفتند اي پدر ما، منع کرده شد از ما پیمودن طعام، یعنی ملک مصر حکم نمود که دیگر طعام، به ما
ندهند اگر بنیامین را نبریم و شمعون را به گرو نزد خود نگه داشته تا بنیامین را ما نزد او ببریم. فَأَرْسِلْ مَعَنا أَخانا: پس بفرست با ما
برادر ما یعنی بنیامین را (بنیامین بر وزن جبرائیل چنانچه در قاموس فرموده و ابن یامین از اغلاط مشهوره است) نَکْتَلْ: تا فرا گیریم
« یکتل » طعام مکیل را براي خود و براي او. حاصل آنکه اگر بفرستی او را کیلی داریم، و اگر نفرستی منع خواهیم شد. قرائت دیگر
بگیرد بار شتر را که براي او کیل شود. وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ: و بدرستی که ما او را نگهدار و پاسبانیم از رسیدن مکروه و بدي باو.
یعقوب علیه السّلام فرمود: از کجا ملک مصر دانست که شما را برادري هست؟ گفتند: براي آنکه ما را به جاسوسی متهم، چون
شرح حال خود دادیم گفت: شما میگوئید ما دوازده برادریم یکی را گرگ خورد، دیگري کجا است؟ گفتم: پدر، او را در
خدمت خود نگهداشته. گفت: اگر او را نیاورید به شما طعام ندهم. اکنون اي پدر، او را با ما بفرست که حافظ اوئیم و نگذاریم به
او مکروهی برسد.
[سوره یوسف ( 12 ): آیه 64 ] ... ص : 250
( قالَ هَلْ آمَنُکُمْ عَلَیْهِ إِلاَّ کَما أَمِنْتُکُمْ عَلی أَخِیهِ مِنْ قَبْلُ فَاللَّهُ خَیْرٌ حافِظاً وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ ( 64
صفحه 151 از 241
ص: 251
قالَ هَلْ آمَنُکُمْ عَلَیْهِ: فرمود یعقوب که اي فرزندان آیا شما را امین دارم بر او، یعنی شما را امین ندانم بر بنیامین در بردن او. إِلَّا کَما
أَمِنْتُکُمْ عَلی أَخِیهِ مِنْ قَبْلُ: مگر همچنانکه امین ساختم شما را بر برادر او پیش از این گفتید: (انّا له لحافظون) یعنی چگونه من بر
محافظت شما اعتماد کنم که شما در حق آن برادر دیگر گفتید ما نگهدار اوئیم و آخرش گفتید گرگ او را خورد. فَاللَّهُ خَیْرٌ حافِظاً:
پس خداي تعالی بهتر است از جهت نگاهداري.
قرائت حفص (حفظا) خوانده، یعنی حق سبحانه بهتر است در حالتی که نگهدارنده باشد پس بر او توکل کنم و کار خود به او
واگذار نمایم. وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ: و او است بخشایندهترین بخشایندگان و البته به محافظت بر من ببخشاید و مرا به مصیبت دو
فرزند مبتلا نسازد، یعنی او را به خدا سپرده نه به شما تا حفظ فرماید و او را به من رساند و بر پیري و ضعف من ببخشاید.
خداوند سبحان فرمود: به عزت خودم قسم هر آینه برگردانم هر دوشان را بسوي تو بعد از آنکه توکل نمودي «1» در خبر وارد شده
بر من.
[سوره یوسف ( 12 ): آیه 65 ] ... ص : 251
وَ لَمَّا فَتَحُوا مَتاعَهُمْ وَجَ دُوا بِضاعَتَهُمْ رُدَّتْ إِلَیْهِمْ قالُوا یا أَبانا ما نَبْغِی هذِهِ بِضاعَتُنا رُدَّتْ إِلَیْنا وَ نَمِیرُ أَهْلَنا وَ نَحْفَظُ أَخانا وَ نَزْدادُ کَیْلَ
( بَعِیرٍ ذلِکَ کَیْلٌ یَسِیرٌ ( 65
__________________________________________________
. 1) تفسیر مجمع البیان ج 3 ص 248 )
ص: 252
وَ لَمَّا فَتَحُوا مَتاعَهُمْ: و چون گشودند و باز کردند بارهاي خود را. وَجَ دُوا بِضاعَتَهُمْ: یافتند بضاعت خود را که تسلیم ملک کرده
بودند در بارهاي خود و به حکم یوسف علیه السّلام. رُدَّتْ إِلَیْهِمْ: بازگردانیده بودند بدیشان. قالُوا یا أَبانا ما نَبْغِی: گفتند اي پدر ما
چه چیز طلب کنیم از احسان و کرم ملک مصر زیاده از این؟ هذِهِ بِضاعَتُنا: این بضاعت ما است که غلّه به این بضاعت به ما فروخته
نافیه است، یعنی زیاده از این طلب « ما » رُدَّتْ إِلَیْنا: بازگردانیده شده است به ما، یعنی غله را با بضاعت به ما دادهاند. نزد بعضی
احسان و اکرام از ملک مصر نکنیم که هم طعام به ما داده هم بضاعت و قیمت آن را به ما رد نموده، پس به جهت این احسان و
انعام باز به او برگردیم، یا آنکه طلب دراهم از تو ننمائیم براي بازگشت، بلکه همین بضاعت براي ما کافی است، و چون امر ملک
را در حق برادر خود بجا آوریم و او را بردیم وعده ملک ما را وافی خواهد بود بفرست او را با ما.
وَ نَمِیرُ أَهْلَنا: و جلب کنیم طعام را بسوي کسان خود. وَ نَحْفَظُ أَخانا: و نگهداري نمائیم برادر خود را در رفتن و آمدن. وَ نَزْدادُ کَیْلَ
بَعِیرٍ: و زیاده بستانیم مکیل شتري را به سبب او، زیرا ملک براي هر نفري یک بار شتر طعام دهد، پس ما به مصاحبت برادر یک بار
اضافه آوریم. ذلِکَ کَیْلٌ یَسِیرٌ: این یک شتر بار مکیلی است اندك، و ملک با ما مضایقه نخواهد کرد بدین مقدار. یا این مکیل
طعام که آوردیم کم و ما را کافی نیست، پس محتاجیم به اضافه مکیل برادرمان را. این کلمات تمام تنبیه بود از ایشان بر وجه
صواب بر فرستادن بنیامین با ایشان.
[سوره یوسف ( 12 ): آیه 66 ] ... ص : 252
( قالَ لَنْ أُرْسِلَهُ مَعَکُمْ حَتَّی تُؤْتُونِ مَوْثِقاً مِنَ اللَّهِ لَتَأْتُنَّنِی بِهِ إِلاَّ أَنْ یُحاطَ بِکُمْ فَلَمَّا آتَوْهُ مَوْثِقَهُمْ قالَ اللَّهُ عَلی ما نَقُولُ وَکِیلٌ ( 66
ص: 253
صفحه 152 از 241
چون یعقوب علیه السّلام رد بضاعت را مشاهده و متحقق شد نزد او اکرام ملک ایشان را، و عازم گردید بر فرستادن بنیامین با
برادران:
قالَ لَنْ أُرْسِلَهُ مَعَکُمْ: گفت یعقوب علیه السّلام نمیفرستم هرگز بنیامین را با شما. حَتَّی تُؤْتُونِ مَوْثِقاً مِنَ اللَّهِ: تا اینکه بدهید مرا
پیمانی مؤکد به ذکر خدا.
شیخ طوسی (اعلی الله مقامه) در تبیان نقل فرموده که: او را به شما ندهم تا سوگند خورید به حق محمد خاتم النبیین و سید
المرسلین.
این عهد و قسم را نمائید که: لَتَأْتُنَّنِی بِهِ: هرآینه البته بیاورید او را به من إِلَّا أَنْ یُحاطَ بِکُمْ: مگر آنکه احاطه کرده شود به شما بلیّه و
واقعهاي که طاقت آن نداشته باشید: یا مگر آنکه تماما هلاك شوید. یا آنکه حائل شود بین او و شما چیزي که قدرت نداشته باشید
برآوردن او. این استثناء است از اعم احوال، و تقدیر آنکه: (لتأتنّنی به علی کلّ حال الّا لحال الاحاطۀ بکم).
پس ایشان قسم خوردند به منزلت و شرافت پیغمبر ما که در مهم بنیامین مکر ننمایند. فَلَمَّا آتَوْهُ مَوْثِقَهُمْ: پس چون دادند پدر را عهد
و پیمان خود: قالَ اللَّهُ عَلی ما نَقُولُ وَکِیلٌ: گفت یعقوب علیه السّلام که خداي تعالی بر آنچه ما میگوئیم نگهبان و شاهد است، اگر
مخالفت کنید حق مرا از شما ستاند.
تنبیه: آیه شریفه دلالت دارد بر وجوب توکل بر خداوند متعال در جمیع مهمات و تفویض امر به او در تمام امور و ایضا دلالت دارد
بر اینکه یعقوب علیه السّلام فرستاد بنیامین را با ایشان به سبب علم به اینکه چون کبیر السن شوند نادم گردند بر آنچه نمودند با
یوسف علیه السّلام و مصرّ بر آن نباشند و بدین جهت وثوق به آنها پیدا کرد و حدیث یوسف علیه السّلام را تذکر داد براي ترغیب
در حفظ برادرشان.
ص: 254
[سوره یوسف ( 12 ): آیه 67 ] ... ص : 254
وَ قالَ یا بَنِیَّ لا تَدْخُلُوا مِنْ بابٍ واحِ دٍ وَ ادْخُلُوا مِنْ أَبْوابٍ مُتَفَرِّقَۀٍ وَ ما أُغْنِی عَنْکُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَیْءٍ إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ
( عَلَیْهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ ( 67
پس یعقوب علیه السّلام بنیامین را همراه برادران روانه نمود، چون خواستند که بیرون آیند یعقوب علیه السّلام ایشان را وصیت
فرمود:
وَ قالَ یا بَنِیَّ لا تَدْخُلُوا مِنْ بابٍ واحِ دٍ: گفت از روي شفقت: اي فرزندان من، داخل مشوید در شهر مصر از یک در، یعنی همه
برادران از یک دروازه وارد نشوید به شهر تا ناگهان چشم بد به شما نرسد چون شما را با این جاه و جلال و شوکت و ابهت و طول
قامت و فربهی بدن بینند، و معذلک دانستهاند که شما نزد ملک مصر معزز و مکرم و محترمید. وَ ادْخُلُوا مِنْ أَبْوابٍ مُتَفَرِّقَۀٍ: و داخل
شوید هر دو سه نفر از درهاي پراکنده. و شهر مصر را چهار دروازه بود. این فرمایش را یعقوب به جهت خوف چشم زخم مردمان
گفت. نزد بعضی از جهت خوف حسد بر ایشان بود، لکن معنی اول اشهر و اقوي است.
تبصره: اختلاف است در اصل تأثیر چشم: بعضی مانند جبائی، منکر شده و گفتهاند: دلیلی بر آن ثابت نیست لکن کثیري از محققین
قائل به آن گردیده نظر به روایات وارده در آن از جمله:
فرمود: اگر باشد چیزي که «1» . -1 در مجمع از حضرت پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم لو کان شیء یسبق القدر لسبقه العین
پیشی بگیرد قدر را، هرآینه سبق یابد چشم.
__________________________________________________
صفحه 153 از 241
1) تفسیر مجمع البیان ج 3 ص 249 و مکارم الاخلاق ص 414 )
ص: 255
چشم، مکان مرتفع را از شدت قوت گرفتن پائین آورد. «1» -2 قال صلّی اللّه علیه و آله و سلّم العین تستنزل الحالق
فرمود: چشم زخم حقیقت دارد، داخل «2» . -3 در بحار: قال صلّی اللّه علیه و آله و سلم العین حقّ یدخل الرّجل القبر و الجمل القدر
کند مرد را در قبر، و شتر را در دیگ.
نازل بر همین قسمت شده، و حرز آن براي «... وَ إِنْ یَکادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصارِهِمْ » و اکثر مفسرین برآنند که آیه شریفه
چشم زخم خصوصا اطفال بسیار مفید است. گذشته از اینها تجربیات حسیّه عدیده شاهد بزرگی است در وجود تأثیر آن.
کیفیت تأثیر: چون طباع مردم مختلفند، ممکن است این اثر به سبب سمّی باشد که برسد از چشم نظر کننده در هوا به بدن دیگري،
چنانچه نقل شده از بعضی صاحب نظران که وقتی از چیزي تعجب نمایم، مییابم حرارتی را که از چشم من خارج شود. نظیر این،
اثري است از زن حایض که دست را در ظرف شیر گذارد فاسد شود، و اگر بعد از پاك شدن بگذارد فاسد نشود.
تنبیه: فلاسفه قائلند به اینکه اثر چشم کمال روح است در خباثت و شیطنت، چنانچه ظهور معجزات کمال روح است در رحمانیت
لکن قول حق آن است که: این تأثیر را خدا قرار داده و علاجش توکل و توسل به آیات و ادعیه وارده و ذکر الهی معین شده.
اگر نبش شود براي شما قبرها، هرآینه میبینید که بیشتر مردگان به «3» : در مکارم الاخلاق از حضرت صادق علیه السّلام فرمود
سبب چشم زخم بوده، زیرا عین حق است. آگاه باشید پیغمبر فرمود: عین حق پس هر که را تعجب آید چیزي از برادرانش، ذکر
الهی نماید، چه وقتی ذکر خدا را کند ضرر نرساند او را.
__________________________________________________
1) همان مصدر. )
. 2) بحار الانوار، جلد 63 ، صفحه 20 ، حدیث 12 )
. 3) مدرك پیشی، صفحه 25 ، حدیث 20 )
ص: 256
بیان: چون تکلیف، فرع اختیار بندگان است بر آنچه نمایند از طاعت و معصیت، و منافی الجاء و اکراه ایشان بر عدم صدور معصیت
از ایشان، که از جمله حسد بردن و چشم زخم و غیر آن از اقسام اضرار و ایذاء از این جهت مشیت الهی تعلق یافته بر آنکه بندگان
را به اختیار خود واگذارد در جمیع افعال، و بر وجه جبر و قسر منع ایشان نکند از عصیان و تعدي و رسانیدن بدي به یکدیگر.
سید رضی الدین موسوي رحمه الله در مصنفات خود فرماید که: به مذهب حق، حصول ضرر از ممر «1» : در کشاف نقل نموده که
چشم زخم به این وجه است که حق تعالی به جهت ابتلا و امتحان مصالح بندگان نزد نظر کردن صاحبان عیون به چیزي بر وجه
اعجاب، نقصی و خللی را در آن منظور الیه احداث کند تا ارباب حق از اصحاب بطلان متمیز شوند چه اهل حق اسناد آن به خدا، و
و فایده عوذه آن است که حق تعالی به « وَ ما جَعَلْنا عِدَّتَهُمْ إِلَّا فِتْنَۀً لِلَّذِینَ کَفَرُوا » حشویه نسبت آن را به اثر چشم خواهند داد کما قال
جهت میمنت و برکت آن نزد نظر کردن ارباب عیون، نقصی و آفتی در منظور الیه احداث نفرماید، و لذا اکثر انبیاء و ائمه هدي
علیهم السلام متعوذ به عوذه شده و در کتاب مهج الدعوات عوذه آنها مذکور است. و مروي است که حضرت در عوذه خود فرمود:
جبرئیل آن حضرت را رقیه نمود: (بسم «2» : (اللّهم انّی اعوذ بکلمات اللّه التّامّات من شرّ کلّ هامّۀ و عین لامّۀ) ایضا مروي است که
اللّه ارقیک من کلّ عین حاسد اللّه یشفیک).
وَ ما أُغْنِی عَنْکُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَیْءٍ: و من دفع نمیکنم از شما به سبب این نصیحت از حکم و مشیت خداي تعالی چیزي را، چه هرچه
اراده الهی بوقوع آن تعلق یابد لا محاله به فعل آید. إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ: نیست حکم و فرمانی جز آنچه خداوند سبحان در هر چه
صفحه 154 از 241
خواهد. عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ: بر ذات احدیّت او توکل
__________________________________________________
. 1) تفسیر منهج ج 5 ص 62 )
. 2) تفسیر مجمع البیان ج 3 ص 249 )
ص: 257
نمودم نه غیر، او قادر است بر آنکه حفظ شما فرماید از چشم زخم و حسد، و به سلامت شما را به من رساند. وَ عَلَیْهِ فَلْیَتَوَکَّلِ
الْمُتَوَکِّلُونَ: و بر ذات سبحانی باید توکل کنند توکلکنندگان و اعتماد بر غیر او ننمایند، چه کفایت مهامّ و حصول مقاصد و مرام
نتیجه توکل است.
«1» . در جامع الاخبار- از حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام مروي است: من وثق باللّه اراه السّرور و من توکّل علیه کفاه الامور
فرمود: هر که اعتماد کند بر خدا، برساند او را سرور و هر که توکل نماید بر او، کفایت شود او را امور.
[سوره یوسف ( 12 ): آیه 68 ] ... ص : 257
وَ لَمَّا دَخَلُوا مِنْ حَیْثُ أَمَرَهُمْ أَبُوهُمْ ما کانَ یُغْنِی عَنْهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَیْءٍ إِلاَّ حاجَ ۀً فِی نَفْسِ یَعْقُوبَ قَضاها وَ إِنَّهُ لَذُو عِلْمٍ لِما عَلَّمْناهُ وَ
( لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ ( 68
وَ لَمَّا دَخَلُوا مِنْ حَیْثُ أَمَرَهُمْ أَبُوهُمْ: و چون داخل شدند به شهر مصر از مکانیکه یعقوب امر فرموده بود ایشان را، یعنی از درهاي
متفرقه. شهر مصر چهار دروازه داشت، و آنها پراکنده شده از چهار دروازه وارد گردیدند بر حسب امر یعقوب علیه السّلام. ما کانَ
یُغْنِی عَنْهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَیْءٍ: دخول ایشان بتفرقه بینیاز نکرد و دفع ننمود از ایشان چیزي را که خداي تعالی اراده فرماید آن را از
حسد و چشم زخم. إِلَّا حاجَۀً فِی نَفْسِ یَعْقُوبَ قَضاها: مگر حاجتی که در دل یعقوب بود روا شد و آن شفقت پدر بود بر فرزندان و
ترس و اندیشه او از چشم مردمان و به آن وصیت نمود.
__________________________________________________
1) جامع الاخبار فصل 73 ص 137 (طبع مرکز نشر کتاب). )
ص: 258
وَ إِنَّهُ لَذُو عِلْمٍ: و بدرستیکه یعقوب علیه السّلام هرآینه صاحب دانش بود و میدانست، لِما عَلَّمْناهُ: مر آن چیزي را که بدو آموخته
بودیم به طریق وحی و نصب حجج، و بدان جهت گفت: (ما اغنی عنکم من اللّه من شیء) یا عمل میکرد آنچه را که تعلیم او
نمودیم، زیرا کسی که عالم به چیزي باشد و عمل بدان ننماید، مانند کسی است که نداند. وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ: و لکن
بیشتر مردمان نمیدانند علو درجه و مرتبه یعقوب را نزد ما که داراي چه رتبه از مقام است.
مشرکان نمیدانند آنچه ما انبیاء را به آن الهام میکنیم. «1» : ابن عباس گوید
نزد بعضی آنکه: بیشتر مردمان سرّ قدرت را نمیدانند و جاهلند به آنکه تدبیر، غلبه نمیتواند کرد بر تقدیر یعقوب علیه السّلام عالم
بود به آنکه حذر فایده ندهد قدر را، و لکن آنچه را که به فرزندان امر نمود حاجتی بود در قلبش، و اضطراب قلب را به آن تسکین
داد. زجاج گوید: اگر مقدر شده بود رسیدن چشم زخم بدیشان، هرآینه میرسید آنها را به حالت تفرقه مانند حالت مجتمعه.
[سوره یوسف ( 12 ): آیه 69 ] ... ص : 258
( وَ لَمَّا دَخَلُوا عَلی یُوسُفَ آوي إِلَیْهِ أَخاهُ قالَ إِنِّی أَنَا أَخُوكَ فَلا تَبْتَئِسْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ ( 69
صفحه 155 از 241
وَ لَمَّا دَخَلُوا عَلی یُوسُفَ: و چون برادران وارد شدند بر یوسف، گفتند:
آنچه فرمودي اطاعت، و برادر را با خود آوردیم. فرمود: خوب نمودید و جزاي آن را یابید. بعد امر کرد ایشان را اکرام و
مهمانداري نمودند، هر دو نفر را خوانی در
__________________________________________________
[...] . 1) تفسیر مجمع البیان ج 3 ص 250 )
ص: 259
پیش نهادند، بنیامین تنها ماند، گفت: اگر برادر من یوسف بودي اکنون با من نشستی، با حالت گریه تأسف خوردي. یوسف فرمود:
خواهی تا من برادر تو باشم. گفت: تو خود پادشاه عزیزي و مرا بجاي او کسی نباشد. یوسف فرمود:
براي آنکه تنها نباشی برخیز نزد من بیا. آوي إِلَیْهِ أَخاهُ. جاي داد یوسف برادرش را و او را بر تخت خود نشانید، یا چون برادران دو
نفري با هم شدند یوسف علیه السّلام ضم نمود به خود برادرش بنیامین را با او هم غذا شدند.
برادران بیرون آمدند از کنعان با بنیامین، و لکن با آنها مکالمه و مجالسه و مؤاکله ننمود، چون بر «1» در تفسیر علی بن ابراهیم
یوسف وارد شدند، سلام نمودند.
یوسف علیه السلام برادر را شناخت، بنیامین دور از ایشان نشست. یوسف فرمود:
تو برادر ایشانی؟ گفت: بلی. پرسید: چرا با آنها ننشستی؟ گفت: براي آنکه با برادر من به صحرا رفته و بدون او برگشتند به زعم
اینکه گرگ او را خورده، قسم خوردم که با آنها جمع نشوم تا زندهام. پرسید: زن و اولاد براي تو باشد؟ گفت:
سه اولاد دارم: گرگ، پیراهن، خون. تا هر یک را بخوانم یاد برادرم افتم.
یوسف علیه السّلام برادران را فرمود بیرون روید و بنیامین را نگهداشته، چون بیرون رفتند: قالَ إِنِّی أَنَا أَخُوكَ: فرمود یوسف آگاهی
داد که بتحقیق من برادر تو هستم.
میخواهی من بجاي برادر تو باشم، بنیامین گفت: چگونه برادر من باشی و حال آنکه از «2» نزد بعضی یوسف علیه السّلام فرمود
یعقوب و راحیل متولد نباشی، یوسف بگریست و برقع از صورت برداشت و گفت: من یوسف برادر تو هستم، به ایشان هیچ مگو و
مخفی دار. فَلا تَبْتَئِسْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ: پس مأیوس و دلتنگ مباش و بر تو سخت نیاید آنچه برادران با تو و برادرت کردند.
آنگه بفرمود تا برگشان بساختند و براي هر برادري شترداري گندم عطا کنند.
__________________________________________________
. 1) تفسیر قمّی ج 1 ص 348 )
. 2) تفسیر کشاف ج 2 ص 489 ، و تفسیر منهج ج 5 ص 63 ، و تفسیر ابو الفتح ج 6 ص 413 )
ص: 260
[سوره یوسف ( 12 ): آیه 70 ] ... ص : 260
( فَلَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهازِهِمْ جَعَلَ السِّقایَۀَ فِی رَحْلِ أَخِیهِ ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَیَّتُهَا الْعِیرُ إِنَّکُمْ لَسارِقُونَ ( 70
فَلَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهازِهِمْ: پس چون مهیا ساخت ایشان را اسباب سفرشان را. جَعَلَ السِّقایَۀَ فِی رَحْلِ أَخِیهِ: بفرمود تا قرار دادند پیمانه را
در بار بنیامین.
نزد بعضی آن ظرف از نقره و طلا کاري بود. نزد جمعی آبخوري ملک و گرانمایه و مرصّع به جواهر بود. چون طعام عزیز شد،
براي عزت طعام آن را پیمانه قرار دادند.
صفحه 156 از 241
خلاف است که آیا بنیامین میدانسته این را یا نه؟ سدّي و وهب گفتهاند:
خبر نداشت. کعب الاحبار گوید: آگاه بود چون برادر را شناخت بحدي خوشحال شد که تاب مفارقت نداشت. گفت: پس چگونه
باشد احوال پدر که تسلی او به تو باشد؟ فرمود: فرح پدر نیز نزدیک است و ماندن تو میسر نیست مگر به نسبتی که شایسته تو
نباشد. بنیامین گفت: همه رنجی تحمل کنم که از تو جدا نشوم.
بنابراین ایراد سائل ساقط شود که گوید: چگونه روا باشد که برادر را متهم به دزدي نماید بدون اطلاع او و باعث غم و غصه او
گردد، و چون بر این وجه حمل شود این سؤال لازم نیاید.
خلاصه برادران کوچ کردند و به راه افتادند. ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ: پس ندا کرد منادي به اعلام و آگاهی. أَیَّتُهَا الْعِیرُ إِنَّکُمْ لَسارِقُونَ: اي
قافله بدرستی که شما هرآینه دزدانید. مجاهد گوید قافله از حمیر بود.
که از حضرت صادق «1» تنبیه: علامه مجلسی (رحمه الله) روایت نموده
__________________________________________________
. 1) بحار الانوار ج 12 ص 278 )
ص: 261
علیه السّلام پرسیدند: چگونه یوسف فرمود ندا کنند اهل قافله را که دزدانید و حال آنکه دزدي نکرده بودند؟ فرمود: آنها دزدي
نکرده بودند و یوسف دروغ نگفت، زیرا غرض یوسف آن بود که شما یوسف را از پدرش دزدیدید، پس برادران گفتند: اگر
بنیامین دزدي کرد پس برادر او یوسف نیز دزدي کرده بود.
پس یوسف تغافل کرد، جواب ایشان نگفت، در خاطر خود گفت: بلکه شما بد کردارید، چنانچه یوسف را از پدر دزدیدید و خدا
داناتر بر آنچه میگوئید (بنابراین کلام کنایه تعریض باشد) یا آنکه منادي این ندا را بر سبیل استفهام نمود که آیا شما دزدیدید، و
حذف حرف استفهام به سبب قرینه حالیه باشد. و چون ملازمان را قطعی نبود، استفهام نیکو است. و تأیید این قول نماید روایت
هشام بن حکم از حضرت صادق علیه السّلام که فرمود: ما سرقوا و لا کذب.
تبصره: اگر گویند چگونه یوسف را جایز باشد محزون نمودن پدر و برادران خود را به سبب این کار و آنها را متهم نماید به سرقت
و حال آنکه شایسته مقام او نباشد؟
جواب آنکه: غرض این فعل آن بود که سبب شود برادر را نزد خود نگاهدارد و جایز است که این کار را به امر الهی نموده باشد و
روایت شده که برادر را عالم به آن نمود تا طریقی شود براي تمسک به آن. و ایضا وقتی این حزن سببی باشد مؤدي به ازاله غمهاي
بسیار از تمام آنها، و مسلما مصلحتی بدان متعلق بوده. پس بنابراین ثابت آید جواز آن.
و اما تعریض به تهمت دزدي صحیح نیست، زیرا وجود پیمانه در متاع او محتمل است امور کثیرهاي را غیر از دزدي. پس کسی که
نسبت دزدي دهد با علم به آنکه ایشان اولاد انبیاء هستند، ملامت و مذمت او را متوجه باشد. گذشته از اینها اینگونه سخنها منوط به
عدم عصمت است، و پس از نبوت عصمت یوسفی و تنزه او از هر بدي، مدعی را مجال توهم ناشایستگی نسبت به او نخواهد بود.
ص: 262
[سوره یوسف ( 12 ): آیه 71 ] ... ص : 262
( قالُوا وَ أَقْبَلُوا عَلَیْهِمْ ما ذا تَفْقِدُونَ ( 71
خلاصه چون منادي ندا نمود:
قالُوا وَ أَقْبَلُوا عَلَیْهِمْ: گفتند برادران در حالتی که روي به ملازمان یوسف آوردند. ما ذا تَفْقِدُونَ: چرا چنین گوئید، چه چیز گم
صفحه 157 از 241
کردهاید از متاع خود.
[سوره یوسف ( 12 ): آیه 72 ] ... ص : 262
( قالُوا نَفْقِدُ صُواعَ الْمَلِکِ وَ لِمَنْ جاءَ بِهِ حِمْلُ بَعِیرٍ وَ أَنَا بِهِ زَعِیمٌ ( 72
قالُوا نَفْقِدُ صُواعَ الْمَلِکِ: گفتند: مشربه ملک را نمییابیم و آن پیمانه بود از طلا که به آن کیل مینمودند. و منادي که کارگزار و
بزرگترین ملازمان بود گفت: وَ لِمَنْ جاءَ بِهِ حِمْلُ بَعِیرٍ: و هرکه بیاورد پیمانه را براي او باشد یکبار شتر از طعام. وَ أَنَا بِهِ زَعِیمٌ و من
دادن آن، کفیل و ضامن هستم. برادران قسم خوردند و از این قسم تبري نمودند.
[سوره یوسف ( 12 ): آیه 73 ] ... ص : 262
( قالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ عَلِمْتُمْ ما جِئْنا لِنُفْسِدَ فِی الْأَرْضِ وَ ما کُنَّا سارِقِینَ ( 73
قالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ عَلِمْتُمْ: گفتند قسم به خدا هر آینه بتحقیق بدانید اي قوم.
ما جِئْنا لِنُفْسِدَ فِی الْأَرْضِ: ما نیامدهایم براي اینکه فساد کنیم در زمین و راهزنی نمائیم به آشوب و فتنه. وَ ما کُنَّا سارِقِینَ: و ما دزد
نبودهایم.
اما اول ظاهر شد از احوال آنها امتناعشان از تصرف در اموال مردمان بالکلیّه نه به خوردن و نه فرستادن دواب در مزارع، حتی
روایت شده که ایشان دهانها
ص: 263
دواب را بسته بودند براي اینکه دهن نزند بر زرعی و مواظب بر طاعات بودند و کسی که داراي این صفات باشد، فساد در زمین
سزاوار او نخواهد بود.
و اما سارق نبودند به سبب شاهد حسی که وقتی بضاعت خود را در متاع خود یافتند، حمل کردند آنها را از بلادشان به شهر مصر،
و حلال ندانستند اخذ آن را و البته سارق چنین کاري نکند.
[سوره یوسف ( 12 ): آیه 74 ] ... ص : 263
( قالُوا فَما جَزاؤُهُ إِنْ کُنْتُمْ کاذِبِینَ ( 74
پس چون بیان نمودند برائت خود را از این جهت:
قالُوا فَما جَزاؤُهُ: گفتند ملازمان یوسف: پس چیست جزا و پاداش آن کسی که دزدي نماید. إِنْ کُنْتُمْ کاذِبِینَ: اگر شما دروغ گوئید.
[سوره یوسف ( 12 ): آیه 75 ] ... ص : 263
( قالُوا جَزاؤُهُ مَنْ وُجِدَ فِی رَحْلِهِ فَهُوَ جَزاؤُهُ کَذلِکَ نَجْزِي الظَّالِمِینَ ( 75
قالُوا جَزاؤُهُ مَنْ وُجِدَ فِی رَحْلِهِ: گفتند برادران یوسف پاداش دزدي دزد و او انسانی است که یافت شود چیز دزدیده شده در متاع او.
فَهُوَ جَزاؤُهُ: پس آن شخص جزاي آنست، یعنی بنده صاحب مال خواهد بود. حاصل آنکه جزاي سارق استرقاق او و این حکم میان
ما و شما خلاف نیست. نزد بعضی حکم سارق در آل یعقوب استخدام بود بقدر سرقت و در دیانت ملک ضرب و ضمان.
وَ کَ ذلِکَ نَجْزِي الظَّالِمِینَ: و مثل این جزا پاداش میدهیم ستمکاران را به سبب دزدي که وقتی سرقت کنند استرقاق بر آنها لازم
آید.
صفحه 158 از 241
نکته ادبیه: قوله (مَنْ وُجِ دَ فِی رَحْلِهِ فَهُوَ جَزاؤُهُ) تقدیر آنکه (جزائه استرقاق من وجد فی رحله فهو الجزاء جزائه) بنابر حذف مضاف
و اقامه مضاف الیه مقام
ص: 264
آن به سبب وضع کلام و دلالت حال بر آن.
[سوره یوسف ( 12 ): آیه 76 ] ... ص : 264
فَبَدَأَ بِأَوْعِیَتِهِمْ قَبْلَ وِعاءِ أَخِیهِ ثُمَّ اسْتَخْرَجَها مِنْ وِعاءِ أَخِیهِ کَ ذلِکَ کِدْنا لِیُوسُفَ ما کانَ لِیَأْخُذَ أَخاهُ فِی دِینِ الْمَلِکِ إِلاَّ أَنْ یَشاءَ اللَّهُ
( نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ وَ فَوْقَ کُلِّ ذِي عِلْمٍ عَلِیمٌ ( 76
آنگاه امر فرمود به تجسس بارها:
فَبَدَأَ بِأَوْعِیَتِهِمْ: پس ابتدا کردند به بار برادران. قَبْلَ وِعاءِ أَخِیهِ: پیش از بار برادرش بنیامین، چه اگر ابتدا بار او را تفتیش میکردند،
معلوم میشد که سابقهاي در کار است لذا اوّل، بار آنها را تفحص نمودند. امینی که صاع بدو سپرد شده بود، گفت: اگر این پیمانه
گم شود و پیدا نگردد، خون من در هدر است زیرا این صاع کهانت ملک اکبر است و هرکس آن را به من دهد یک بار شتر طعام
ضامن او هستم. گفت: معاذ اللّه ما دزدي نکنیم و روا نداریم، اینک بارهاي ما پیش توست، بجوي. آن شخص ایستاد و نیافتی،
استغفار نمودي تا تمام شدي و بار بنیامین را رها نمود. گفت: بهر حال اینجا نباشد. برادران گفتند: نه، ممکن نیست که ما، رها کنیم
تا بار او نیز بنگري و برائت ساحت ما بر تو معلوم شدي و از ما خوشدل شوي، بار او را نیز تجسس کردند.
ثُمَّ اسْتَخْرَجَها مِنْ وِعاءِ أَخِیهِ: پس بیرون آوردند پیمانه را از بار بنیامین، ایشان خجل شده روي به او نموده گفتند. این چیست که
روي ما سیاه کردي و حرمت ما برداشتی، این چه محنت است که ما را از پسران راحیل پیش آمد، صاع را کی برداشتی؟ بنیامین
گفت: نه، بلکه بلاي شما همیشه بر پسران راحیل باشد، برادر مرا بر دید در بیابان هلاك کردید و اکنون میخواهید تهمت
ص: 265
دزدي به من نهید. گفتند: آخر این پیمانه دربار تو چه میکند؟ گفت: این را دربار همان کس نهاد که بضاعت را دربار شما نهاد و
شما مخبر نبودید تا به خانه خود رفتید.
کَذلِکَ کِدْنا لِیُوسُفَ: اینچنین تدبیر نمودم امر یوسف را، یا اراده نمودیم و الهام کردیم براي یوسف تا سبب باشد براي نگهداشتن
برادرش و رسیدن خبر به پدرش. ما کانَ لِیَأْخُ ذَ أَخاهُ فِی دِینِ الْمَلِکِ: ممکن نبود که بگیرد برادرش را در حکم و قضاء ملک و
نگهدارد او را، زیرا حکم استرقاق در دیانت ملک مصر نبود.
حاصل آنکه یوسف علیه السّلام بطریقه و عادت ملک مصر در این قضیه رفتار ننمود. إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ: مکر به خواست خداي، چه
حکم استرقاق سارق به امر الهی و امر به مشیت و ارادت آمر باشد. نزد بعضی معنی آنکه چون یوسف علیه السّلام عادل بود و اگر
این تدبیر نبود نمیتوانست برادر را نزد خود نگهدارد الا اینکه خداي متعال خواست که عذري براي یوسف در این کار باشد.
حاصل آنکه یوسف برادر را بر عادت و حکم ملک مصر نمیتوانست نگهدارد الا به خواست الهی که اگر اعلام و هدایت سبحانی
بدین طریق نبودي، یوسف ندانستی که چه بایستی کرد. و عادت ملک دزد را تازیانه زدي و دو برابر جریمه گرفتی. بنا بقولی دزد
را بر کشیدي و چشمهایش به میخ بدوختی، پس تدبیر فرمود خداوند متعال که بر زبان برادران براند که گفتند:
جزاء دزد نزد ما آن استکه او را به بندگی صاحب مال دهند و این مراد و مقصد یوسف بود که حاصل شد.
نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ: بلند گردانیم مراتب هر که را که بخواهیم به نبوت، یا به تقوي و توفیق و عصمت و الطاف جمیله، چنانچه
یوسف را مرتبه رفیعه علم و نبوت عطا فرمودیم و او را بر برادرانش برتر ساختیم. وَ فَوْقَ کُلِّ ذِي عِلْمٍ عَلِیمٌ: و فوق هر صاحب علمی
صفحه 159 از 241
اعلمی میباشد تا منتهی شود به ذات علام الغیوب که عالم است به جمیع معلومات از جزئی و کلی ظواهر و بواطن و از ذات
احدیت تجاوز ننماید.
ص: 266
تنبیه: آیه شریفه دلالت دارد بر اینکه ذات سبحانی عالم است بذاته، یعنی ذات او عین علم و علم، عین ذات او باشد چه اگر زائد بر
ذات بودي، هر آینه فوق او علیمی بودي، و حال آنکه فوق حق تعالی در عالم تحقق موجود نیست.
[سوره یوسف ( 12 ): آیه 77 ] ... ص : 266
( قالُوا إِنْ یَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَهُ مِنْ قَبْلُ فَأَسَرَّها یُوسُفُ فِی نَفْسِهِ وَ لَمْ یُبْدِها لَهُمْ قالَ أَنْتُمْ شَرٌّ مَکاناً وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما تَصِفُونَ ( 77
برادران یوسف چون واقعه را مشاهده نمودند براي برائت خود عذر بدتر از گناه آوردند:
قالُوا إِنْ یَسْرِقْ: گفتند اگر بنیامین دزدي کرد. فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَهُ مِنْ قَبْلُ: پس بتحقیق دزدي نمود پیش از این برادري که او را بود،
مراد آنها یوسف بود.
بیان: در وجه نسبت سرقت به یوسف چند قول است:
-1 آنکه یوسف از کودکی بتپرستی را دشمن داشتی و جد مادري او بتی زرین داشت، یوسف آن را دزدیده و شکست و به سر
راه انداخت.
-2 مادرش او را امر نمود که بت دائی خود را بشکند تا شاید از بتپرستی دست بردارد.
-3 چون خوان طعام بنهادي، یوسف مقداري براي سائل گرفتی و پنهان نمودي.
-4 در عیون اخبار و علی بن ابراهیم قمی و عیاشی از حضرت رضا
ص: 267
به یک مضمون و در خرایج از ابی محمد علیه السّلام به بیانی ابسط روایت شده بدین مضمون که: مادر یوسف در «1» علیه السّلام
طفولیت وفات، و یعقوب او را به خواهر خود دختر اسحق داد تا تربیت نماید. و اسحق را کمربندي بود به میراث، فرزندان بزرگتر
آن را داشتند. و نزد دختر اسحق بود. چون یوسف بزرگ شد یعقوب او را خواست، خواهرش چون علقه به یوسف پیدا نموده و
راضی به مفارقت او نبود، کمربند را در خواب به کمر یوسف بست و به یعقوب گفت:
کمربند مفقود، و باید همه اهل خانه جستجو شوند. آن را به کمر یوسف مشاهده نمودند و در دین ابراهیم علیه السّلام حکم سارق
استرقاق بود، بدین سبب یعقوب فرمود که: یوسف نزد تو باشد. خواهرش گفت: او را قبول میکنم به شرط آنکه از من نگیري، و
آزادش نمودم الآن.
فَأَسَرَّها یُوسُفُ فِی نَفْسِهِ: پس پنهان داشت این سخن را که برادران گفتند در نفس خود. وَ لَمْ یُبْدِها لَهُمْ: و اظهار نکرد آن را براي
ایشان که آن برادر، منم و من آن دزدي نکردم. قالَ أَنْتُمْ شَرٌّ مَکاناً: گفت یوسف شما بدترین مردمانید از حیث پایه و منزلت. و این
را براي آن گفت که حدیث برادران نسبت سرقت را به او اگر راست بودي، سعایت و غیبت و اگر دروغ بودي، بهتان و تهمت و
ایشان را به هیچ یک محتاج نبودي. پس در مذاکره این قسمت خطا و فعلی بدي نمودي. نزد بعضی این کلمه را یوسف در دل
گفت، بعد اظهار آن را نمود به قول خودش. وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما تَصِفُونَ: و خداي تعالی داناتر است به آنچه شما توصیف میکنید، یعنی
میداند چنین نیست که شما میگوئید.
نکته ادبیه: قوله (نرفع درجات) کوفیان به تنوین خوانند، و باقی قراء به اضافه. بر قرائت اول، معنی آنکه: بلند گردانیم درجات آن را
و به قرائت دوم « ترفع » در محل نصب بود بنابر مفعول به براي « من » که خواهیم به درجات و مراتب و نصب آن بنابر ظرفیت و
صفحه 160 از 241
مفعول به باشد یعنی بلند گردانیم « درجات »
__________________________________________________
1) عیون اخبار الرضا علیه السّلام ج 2 ص 76 ، و تفسیر قمّی ج 1 ص 355 ، و تفسیر عیاشی ج 2 ص 185 ح 53 و ص 186 ح 54 ، و )
. بحار ج 12 ص 249
ص: 268
درجات آن کس که خواهیم.
[سوره یوسف ( 12 ): آیه 78 ] ... ص : 268
( قالُوا یا أَیُّهَا الْعَزِیزُ إِنَّ لَهُ أَباً شَیْخاً کَبِیراً فَخُذْ أَحَدَنا مَکانَهُ إِنَّا نَراكَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ ( 78
برادران چون دیدند که یوسف بنیامین را به علت سرقت و حکم خودشان خواهد گرفت:
قالُوا یا أَیُّهَا الْعَزِیزُ: اي عزیز. إِنَّ لَهُ أَباً شَیْخاً کَبِیراً: بدرستی که براي بنیامین پدري پیرمرد بزرگواري است و به او علقه زیاد دارد. فَخُذْ
أَحَ دَنا مَکانَهُ: پس بگیر یکی از ما را بدل از او اگر ممکن است. چون دانستند که یوسف بنیامین را به حق نگهدارد، لذا از راه
شفقت بر پدر به طریق رفق و استرحام سؤال نمودند که یکی از ما را بدل او نگاهدار. إِنَّا نَراكَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ: به درستی که ما تو را
از جمله نیکوکاران میبینیم، و احسان تو عام است بر ما و دیگران. ابن اسحق گفته: معنی آن است که اگر این کار را بجا آوري از
جمله نیکوکاران باشی.
چون صاع را پیش یوسف آوردند، یوسف دست به صاع زد، آوازي برآمد. «1» ( شرح واقعه: در تفسیر ابو الفتوح (قدس الله سره
یوسف به برادران گفت بر سبیل تعریض: دانید این صاع چه گوید؟ گفتند: نه. گفت: میگوید شما دوازده برادر بودید یکی را
بفروختید. چون بنیامین این را شنید، برخاست گفت: اي ملک، براي خدا از این صاع بپرس برادر من زنده است. یوسف دست به
صاع زد گفت: گوید زنده است و تو او را ببینی. گفت: اکنون هر چه خواهی بکن، چون او حال من بداند مرا برهاند. یوسف
برخاسته وضو تازه نموده بیامد. بنیامین
__________________________________________________
. 1) تفسیر ابو الفتوح ج 6 ص 420 )
ص: 269
گفت: از صاع بپرس که آن را دربار من نهاد؟ گفت: صاع من از این کلام خشمگین و نگوید. و عادت فرزندان یعقوب چنان بود
که در موقع غضب موهاي ایشان از جامهها بیرون میآمد و از سر موها خون زرد میریخت تا آنکه هم نژاد آنها دست بر او نهادي
ساکن شدي. روبیل گفت: اي ملک رها کن ما را و الا نعرهاي زنم که تمام زنان آبستن بچه اندازند. موهاي بدنش از شدت غضب
برخاسته از پیراهنش بیرون آمد، یوسف پسرش را فرمود دست به روبیل نهد.
کودك از پشت سر بیامد دست بر او نهاده ساکن شد. گفت: از فرزندان یعقوب کسی اینجا باشد. یوسف گفت: یعقوب کیست؟
گفت: یعقوب اسرائیل اللّه بن ذبیح اللّه بن خلیل اللّه یوسف فرمود: این سخن راست است. برادران گمان بنیامین را نمودند: بروید و
بنیامین را اینجا گذارید به حکم شرع شما.
درخواست نمودند که یکی از ما را بجاي او نگهدار.
[سوره یوسف ( 12 ): آیه 79 ] ... ص : 269
صفحه 161 از 241
( قالَ مَعاذَ اللَّهِ أَنْ نَأْخُذَ إِلاَّ مَنْ وَجَدْنا مَتاعَنا عِنْدَهُ إِنَّا إِذاً لَظالِمُونَ ( 79
قالَ مَعاذَ اللَّهِ: یوسف گفت پناه به خدا میبرم. أَنْ نَأْخُ ذَ إِلَّا مَنْ وَجَ دْنا مَتاعَنا عِنْدَهُ: اینکه اخذ کنیم و نگهداریم کسی را مگر آنکه
یافتیم متاع خود را نزد او، و بريء را به جرم سقیم اخذ ننمائیم.
نکته: اینکه یوسف فرمود: هر که را یابیم متاع خود را نزد او، و نگفت کسی که دزدیده است به جهت تحرز از کذب باشد، چه در
واقع میدانست او چیزي را ندزدیده.
إِنَّا إِذاً لَظالِمُونَ: بدرستی که ما در آن هنگام که دیگري اخذ کنیم، هر آینه از جمله ستمکاران باشیم.
ص: